مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
سلام آشـکـار شیعـه بر غـمهای پنهانت الهی گِل شود از اشک من خاک خراسانت تو بودی مثل زهرا بضعۀ پاک رسولالله که عمری محنت و اندوه بازی کرد با جانت به چشم خویش دیدی دمبهدم جان دادن خود را از آن روزی که مأمون در خراسان کرد مهمانت دل نورانیت شد پارهپاره چون تن جدت ز بس پیوسته مأمون بر جگر زد زخم پنهانت چه شد معصومه تا گیرد سرت را بر روی دامن جوادت کو که بگذارد سر خود را به دامانت ز جا برخیز و مثل جد مظلومت بخوان قرآن چرا خاموش شد آوای روحانگیز قرآنت شنیدم دل نهادی روی سنگی از شرار زهر ولی دیگر نکردند اهل کوفه سنگ بارانت الهی بشکند دستی که با انگور زهرآگین شرار افروخت ای جان جهان بر قلب سوزانت به تشییع تو حتی قاتلت هم گریه کرد آری نخندیدند دیگر دشمنان بر چشم گریانت دلت آتـش گرفت از شعلۀ زهـر ستم اما نیامد بر دل ای محبوب دلها زخم پیکانت به میثم نعمت حق شد تمام از مهرتان آری چه نعمت خوبتر از این که گشتم مرثیهخوانت |